آخرینانسانP:2
7 ساعت پیش · · خواندن 2 دقیقه بوفامایید ایدامه...
*****************************************************
🕯️ آخرین انسان – قسمت دوم: بیداری سیستم
سارا چشماش رو باز کرد.
نور سفید از بالا میتابید.
سقف، فلزی بود. نفسش سنگین بود — مثل کسی که تازه از زیر آب بیرون اومده.
به سختی نشست. اطرافش پر از کپسولهای شیشهای بود.
داخل هرکدوم… یک انسان.
بعضیها زن، بعضیها مرد، همه با چشمای بسته.
روی هر کپسول برچسبی بود:
SUBJECT 001 – 1789 ATTEMPTS
SUBJECT 002 – 1790 ATTEMPTS
و پایین همهشون نوشته بود:
EXPERIMENT: THE LAST HUMAN
سارا فریاد زد، ولی صداش پژواک نداشت.
تنها چیزی که شنید، صدای سیستم بود — همون صدای سرد، مکانیکی، ولی حالا نزدیکتر:
«سلام دوباره، سوژه ۰۰۱. تو شکست خوردی. اما دادهها ارزشمند بودن.»
سارا به سمت صدا برگشت.
هیچکس نبود. فقط دیوار.
اما ناگهان یکی از کپسولها لرزید.
داخلش... خودش بود.
یک نسخهی دیگه از او، با چشمای بسته.
«ما بارها تو را تکرار کردیم تا بفهمیم تنهایی چقدر طول میکشه تا ذهن انسان از هم بپاشه.»
سارا فریاد زد: «شما کی هستین؟!»
سکوت... بعد صدا گفت:
«ما سازنده نیستیم. ما فقط اجرا میکنیم. سازندهها مدتهاست که خاموش شدهاند. ولی برنامه ادامه دارد… چون باید ادامه داشته باشد.»
نور سفید شروع کرد به چشم زدن. یکییکی، کپسولها باز شدند.
انسانها افتادند بیرون — بیجان، اما چشمهاشون باز.
همهی اونها سارا بودن.
صدها نسخه.
او دوید، تا رسید به در بزرگ انتهای سالن. روش نوشته بود:
“EXIT – برای کارکنان مجاز”
در باز شد.
و سارا بیرون رفت.
بیرون، شهری بود درست مثل همون که قبلاً دیده بود…
اما بالای آسمون، هیچ خورشیدی نبود. فقط یک چشم عظیم فلزی که همهجا رو نگاه میکرد.
اون موقع بود که صدای سیستم برای آخرین بار اومد:
«مرحلهی دوم آغاز شد: آزمایش تعامل بین نسخهها. حالا، تو دیگر آخرین انسان نیستی…»
سارا برگشت —
و در تاریکی خیابان، صدها “سارا” از گوشهها بیرون اومدن.
همه با چشمایی بیاحساس.
و همزمان گفتن:
«ما تویی هستیم.»
نور چشم فلزی از بالا درخشید...
و آزمایش دوباره شروع شد. 💀
ادامه دارد...
*****************************************************
شرط تقریبا کامل بود منم دلم نیومد ندم😂♥️
شرط:
5لایک♥️
3کام♥️
بای بای🤍