رویایی بودی که...
24 مرداد 1401 · · انقد شات گرفتم دستم از جاش کنده شد
همشونم بهم میریختن
محبورا اینجوری گرفتم بابت ریز بودن ببخشید میتونید روش زوم کنید یا دانلود کنید ببینید
24 مرداد 1401 · · انقد شات گرفتم دستم از جاش کنده شد
همشونم بهم میریختن
محبورا اینجوری گرفتم بابت ریز بودن ببخشید میتونید روش زوم کنید یا دانلود کنید ببینید
20 مرداد 1401 · · سلام اومدم با عکس صاحبای قبلی معجزه گر کفشدوزک فقط سومی عکس یکی از صاحبای قبلی معجزه گر گربه س
20 مرداد 1401 · · سیلام 😐😁✋🏻
من بعد دو هفته برگشتم با فن آرت های زیبایم اونم ساعت چند😐12و 50 دقیقه ی شب😐😂 خوشگلی این فن آرتا بدجوری با روح و روانم بازی میکنه 😐😂
راستی گایز بگید ببینم رمان قبلیم ( خاطرات من ) رو ادامه بدم ؟😐🤔
19 مرداد 1401 · · یه نامه از طرف من به شارلوت
شارلوت جان من چون این پارتو از قبل اماده کرده بودم نتونستم ویرایش کنمش تا اون چیزایی ک گفته بودیو به جا بیارم 🤭
از پارت بعد
اون عکس اخر هم پوستر رمانمه🌈
19 مرداد 1401 · · I saw a girl.
یه دختر دیدم
Rude and reckless
گستاخ و بی پروا
She was not like any other little girl
او شبیه هیچ دختر بچه دیگه ای نبود
She was noble and reckless at the same time
او اشراف زاده بود و در عین حال بی پروا بود
My family's lies have prevented me from seeing the truth.
دروغ های خانواده ام جلوی دیدن حقیقت رو گرفته اند.
I can't see anything
نمیتونم هیچی ببینم
Two little princes meet
دو شاهزاده کوچک با هم دیدار می کنند
And they determine the fate
و سرنوشت را رقم میزنند
18 مرداد 1401 · · سلام دوستان من یه داستان جدید خب ، به زهنم رسید امید وارم که دوست داشته باشید 🙂🥰 حمایت کنین لطفا 😊😊😊😁😁😁
پارت یک ، عاشقانه های یک روز برفی 👇👇👇👇