خون آشام زندگی من p9 (پایان فصل اول)
26 مرداد 1402 · · خواندن 2 دقیقه این دیگه شوخی نیست بلاخره پارت رو دادم
یکی صحبتی باهاتون داشتم. من خیلی خیلی هیت میگیرم. همین فقط لطفا دیگه هیت ندید منم کارو زندگی دارم دوستان.
________________
بعد از دو مین ازش جدا شدم که یهو دیدم مرینت چشماش رو باز کرد.
مرینت: آخخ دلم داشتی چیکار میکردی آدرین.
آدرین: ه.هیچی مرینتتوباید استراحت کنی میگم شامتو خدمتکارا بیارن توی اتاقت
مرینت: باشه.
______________
قصر لوکا .
لوکا: خدایا خیلی نگرانم چرا هیچ خبری از مرینت نیست. بزار جک رو صدا کنم جکککک
جک: باصدای پرنس لوکا به خودم اومدم سریع رفتم پیشش
جک:بله پرنس لوکا
لوکا: عه جک اومدی میگم هیچ خبری از مرینت نشده خیلی نگرانم
جک:نشده پرنس لوکا
لوکا: پس برو سمت قصر خوناشام ها کشیک بده
جک:چشم. راه افتادم به سمت قصر خوناشام ها. تو فکر خودم بودم که یک کاغذ جلوی پام دیدم برداشتمش و بازش کردم توش نوشته بود.
از زبان مرینت..
ای کسی که این نامه رو میخونین پرنس لوکا یا جک سلام.
من مرینتم . تصمیم گرفتم که حمله کنیم پس فردا ساعت 8 شب آماده باشید و هروقت من آتیش روشن کردم و علامت دادم حمله کنید.
پایان.
______________
جک :سریع به سمت قصر لوکا رفتم و نامه رو بهش دادم
لوکا: پس باید خودمون رو آماده کنیم
_______
روز بعد
از زبان مرینت...
بلاخره امروز روز موعوده خدا. سریع برم پیش ادوارد .
رفتم به سمت اتاق ادوارد درو باز کردم و گفتم هایی برای چی به من چاقو زدی هاننن.
آدرین: صدای داد مرینت رو شنیدم سریع رفتم به اتاقش نبود رفتم به سمت اتاق ادوارد و گفتم: مرینت آروم باش ادوارد خیلی اعصبانی بوده.
مرینت: اوففف باشه
_____________________
ساعت 8 شب
سریع یک دستمال و کبریت برداشتم و رفتم توی حیاط . داشتم که دستمالو آتیش می زدم با صدای آدرین به خودم اومدم که گفت:داری چیکار میکنی؟؟؟
______________________________
(پایان فصل اول رمان خون آشام زندگی من)
تموم شد ؟ آره فصل اول تموم شد میدونم خیلی هاتون منتظر این پارت بودین. و خیلی پارت کم بود.
راستی برای فصل بعد کاور جدید ساختم....
برای فصل بعد 40 لایک و 30 کامنت