خوشحال میشم اگه خوب نیست بگین میتونم ویرایش کنم .از طریق برچسب میتونین پارت قبلی رو بخونین 

𝒔𝒑𝒆𝒍𝒍 𝒐𝒇 𝒕𝒓𝒖𝒕𝒉

یورو چند قدم جلوتر آمد و با صدایی آرام اما مصمم گفت:

« یادت می آید  هدف گذشته ات رو؟ . روز هایی که توی کلاس تعلیم همه برای هدف هایمان آماده می‌شدیم  و من و تو ...»

رین بدون معطلی وسط حرفش پرید و گفت 

«خب؟ فقط به خاطر پروژه‌هام لازم‌ت داشتم، نمی خوام برداشت اشتباهت مانع کارم شود.

اگر از جلوی راهم  کنار نروی، مجبورم خودم راهم را باز کنم.»

هوا پر از تنش بود و آن دوستی صمیمی که روزی داشتند، حالا زیر سنگینی سکوت و فاصله مدفون شده بود.

یورو نفس عمیقی کشید و گفت:

«راهی که انتخاب کردی... اون راه تو نیست.

نه اون رینی که من می‌شناختم.»

رین با صدایی سرد و تلخ پاسخ داد:

«انتخاب من؟ من همیشه خودم انتخاب می‌کنم، حتی وقتی مجبورم.»

یورو با نگاهی تیزتر گفت:

«شاید انتخابت باشه، اما انتخاب‌هایی که نمی‌بینی هم هست.

راه‌های دیگه‌ای که هنوز امتحان نکردی.»

یورو مصمم بود برای اینکه دوباره به قلب رین نفوذ کند اما انگار باز هم راه آسانی نبود.

رین با چشمانی که در تاریکی فرو رفته بود و از عصبانیت دندان‌هایش روی هم قفل شده بودند، پاسخ داد:

«من از انتخابم مطمئنم.»

سایه‌های شب دوباره آن‌ها را در آغوش کشید،

و شاید هنوز دوستی مرده، مرده زنده شود....