
رویای واقعی مآه پارت 2 🌚✨️

چون به شرط رسید پارت بعدی رو گزاشتم 🌿✨️
این پارت خیلییی خفنه 💖🤤
برای پارت بعد ۵ لایک و کامنت 🫶🏻🌱
چون به شرط رسید پارت بعدی رو گزاشتم 🌿✨️
این پارت خیلییی خفنه 💖🤤
برای پارت بعد ۵ لایک و کامنت 🫶🏻🌱
بریم برای پارت اول ، امیدوارم حمایت شه 🖇🌿
راستی رمانم خون اشامی و خیلی باحال هست مطمئنم خوشتون میاد 🌚🌱
برای پارت 2 ، ۵ تا لایک و کامت برو ادامه ✌🏿✨️
سلام بچه ها برید ادامه یه رمان خیلی خفن براتون آوردم 🌚🌱
سلام به همه . 🙋♀️ خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟ امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه . خیلی خوشحالم که چند نفر از قسمت قبلی خوششون اومد .
بسیار متشکرم ازشون . 🙏🙏
خب ، لطفا برید ادامه مطلب .
سلام واقعاً شرمندتونم که انقد دیر شد.
احتمالاً این پارت یکم بد باشه ولی بازم سعی کردم پارت بدم.
سلام به همه . تورو خدا دارین رد میشین بیاین یه سری هم به این رمان من بزنین . اگه یه سر میزنین من بخش اولش رو اینجا براتون میزارم . ادامش هم که به خود داستان میپردازه رو تو ادامه مطلب میزارم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هزاران سال قبل ، در سرزمینی به نام میراکل ، پادشاهی قدرتمند و مقتدر زندگی میکرد . پادشاه بسیار به فکر مردمش بود و برای آسایش مردمش هر کاری میکرد .
روزی پادشاه تصمیم گرفت ۱۶ سلاح قدرتمند بسازد . او از بهترین تراشکاران ، آهنگران ، جادوگران ، دانشمندان و جواهر سازان ماهر سرزمین استفاده کرد و بعد از گذشت چندین سال ، ساخت سلاح ها به پایان رسید .
او نام سلاح ها را معجزه گر گذاشت . هر کدام از معجزه گر ها قدرت خاص خودشان را داشت . قوی ترین معجزه گر ، معجزه گر های کفشدوزک و گربه بود ، که به ترتیب قدرت های خلق کردن و نابودی را داشتند .
چندین سال گذشت و هر دشمنی که به سرزمین میراکل حمله میکرد با شکست سختی روبه رو میشد . تا این که قدرتمند ترین سرزمین ها دست تصمیم گرفتند ، که باهم متحد شوند و به سرزمین میراکل حمله کنند .
پادشاه که میدانست نمیتواند از تمام قدرت معجزه گر ها به این شکل استفاده کند ، تصمیم گرفت ، بخشی از قدرت ها را در خودش نگه دارد و بخش دیگر را در معجزه گری دیگر .
پادشاه برای ساخت این معجزه گر ، از بهترین و قابل اعتماد ترین افرادش استفاده کند . تمام مراحل ساخت این معجزه گر در شب انجام میشد . شب های بسیاری گذشت و بالاخره معجزه گر آماده شد . معجزه گر بسیار قدرتمند بود . از همهء معجزه گر ها قوی تر . پادشاه با کمک این معجزه گر ، دشمنانش را از سرزمینش بیرون کرد .
سال ها گذشت و پادشاه پیر شد . میدانست که عمرش درحال تمام شدن است و افراد خطرناکی هستند که نباید این قدرت به دستشان برسد .پس با کمک جادوگران مورد اعتمادش ، معجزه گر شب را طلسمی همیشگی کردند .
طلسم ها اینگونه بود که :
معجزه گر فقط شایسته ترین را انتخاب میکند .
معجزه گر خودش به دست صاحبش میرسد ، جوری که صاحب خودش نفهمد .
معجزه گر برای اولین بار در شب فعال میشود .
هیچ کس معجزه گر شب را نمی شناسد .
هنگامی که ماه خونین در وسط تاریک ترین آسمان شب قرار گیرد ، هنگامی که لایق ترین بمیرد ، تاریکی شب او را در بر میگیرد و آنگاه است که قدرت برتر ، به او کمک میکند و زنده اش میکند .
پادشاه این سه شرط را برای معجزه گر گذاشت . سپس در لحظه مرگش تمام قدرت هایی که در رگ هایش جاری بود را به ۱۶ فرزندش داد و جان سپرد .
بعد از مرگ پادشاه معجزه گر برای همیشه ناپدید شد . همه به دنبال معجزه گر شب گشتند ؛ ولی اثری از آن نشد .
هزاران سال بعد ، وقتی که سرزمین میراکل در حال آماده شدن برای " جشن شب " بودند ، در سیاره زمین ، مایکل جکسون و نامزدش الیزابت ماری ، در حال آماده شدن برای جشن عروسیشان بودند که فردا قرار بود برگزار شود .
تورو خدا شمایی که تا اینجاش رو خوندید ، بیاید ادامش . 😟
سلام ببخشید که دیر گذاشتم یادم رفته بود ببخشید🦋💔
بپر ادامــــه
سلام بابت حمایتتون خیلی خیلی ممنونم
بپر ادامممه گلم🍷🍷🖤❣️🖤❣️
سلام سلام✨💫
آمدم با پارت8 گودال عشق و طولانی💙💎
ممنون بابت این حمه حمایت🍷🫀
خووووب؛؛؛💚🌿
بپر ادامممه گلم🎼🖤
تورووو خوداااا تو ک داری رد میشی یه سر بیا ادامه :)))))