وبلاگ لیدی باگ

وبلاگ لیدی باگ

به دنیای میراکلس بهترین وبلاگ لیدی باگ خوش اومدین. اینجا براتون بهترین پست ها رو درباره لیدی باگ و کلی پست قشنگ دیگه آماده کردیم.

🌟 شاه شب من 🌟 P2

یا حسین یا حسین یا حسین · 1403/12/7 08:16 ·

سلام به همه . 🙋‍♀️ خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟ امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه . خیلی خوشحالم که چند نفر از قسمت قبلی خوششون اومد . 

بسیار متشکرم ازشون . 🙏🙏

خب ، لطفا برید ادامه مطلب . 

🌟 شاه شب من 🌟P1

یا حسین یا حسین یا حسین · 1403/12/6 08:12 ·

سلام به همه . تورو خدا دارین رد میشین بیاین یه سری هم به این رمان من بزنین . اگه یه سر میزنین من بخش اولش رو اینجا براتون میزارم . ادامش هم که به خود داستان میپردازه رو تو ادامه مطلب میزارم 

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

هزاران سال قبل ، در سرزمینی به نام میراکل ، پادشاهی قدرتمند و مقتدر زندگی میکرد . پادشاه بسیار به فکر مردمش بود و برای آسایش مردمش هر کاری میکرد . 

روزی پادشاه تصمیم گرفت ۱۶ سلاح قدرتمند بسازد . او از بهترین تراشکاران ، آهنگران ، جادوگران ، دانشمندان و جواهر سازان ماهر سرزمین استفاده کرد و بعد از گذشت چندین سال ، ساخت سلاح ها به پایان رسید . 

او نام سلاح ها را معجزه گر گذاشت . هر کدام از معجزه گر ها قدرت خاص خودشان را داشت . قوی ترین معجزه گر ، معجزه گر های کفشدوزک و گربه بود ، که به ترتیب قدرت های خلق کردن و نابودی را داشتند . 

چندین سال گذشت و هر دشمنی که به سرزمین میراکل حمله میکرد با شکست سختی روبه رو میشد ‌. تا این که قدرتمند ترین سرزمین ها دست تصمیم گرفتند ، که باهم متحد شوند و به سرزمین میراکل حمله کنند . 

پادشاه که میدانست نمیتواند از تمام قدرت معجزه گر ها به این شکل استفاده کند ، تصمیم گرفت ، بخشی از قدرت ها را در خودش نگه دارد و بخش دیگر را در معجزه گری دیگر . 

پادشاه برای ساخت این معجزه گر ، از بهترین و قابل اعتماد ترین افرادش استفاده کند . تمام مراحل ساخت این معجزه گر در شب انجام میشد . شب های بسیاری گذشت و بالاخره معجزه گر آماده شد . معجزه گر بسیار قدرتمند بود . از همهء معجزه گر ها قوی تر . پادشاه با کمک این معجزه گر ، دشمنانش را از سرزمینش بیرون کرد . 

سال ها گذشت و پادشاه پیر شد . میدانست که عمرش درحال تمام شدن است و افراد خطرناکی هستند که نباید این قدرت به دستشان برسد .پس با کمک جادوگران مورد اعتمادش ، معجزه گر شب را طلسمی همیشگی کردند . 

طلسم ها اینگونه بود که :

معجزه گر فقط شایسته ترین را انتخاب میکند . 

معجزه گر خودش به دست صاحبش میرسد ، جوری که صاحب خودش نفهمد . 

معجزه گر برای اولین بار در شب فعال میشود . 

هیچ کس معجزه گر شب را نمی شناسد . 

هنگامی که ماه خونین در وسط تاریک ترین آسمان شب قرار گیرد ، هنگامی که لایق ترین بمیرد ، تاریکی شب او را در بر میگیرد و آنگاه است که قدرت برتر ، به او کمک میکند و  زنده اش میکند . 

پادشاه این سه شرط را برای معجزه گر گذاشت . سپس در لحظه مرگش تمام قدرت هایی که در رگ هایش جاری بود را به ۱۶ فرزندش داد و جان سپرد . 

بعد از مرگ پادشاه معجزه گر برای همیشه ناپدید شد . همه به دنبال معجزه گر شب گشتند ؛ ولی اثری از آن نشد . 

هزاران سال بعد ، وقتی که سرزمین میراکل در حال آماده شدن برای " جشن شب " بودند ، در سیاره زمین ، مایکل جکسون و نامزدش الیزابت ماری ، در حال آماده شدن برای جشن عروسیشان بودند که فردا قرار بود برگزار شود . 

تورو خدا شمایی که تا اینجاش رو خوندید ، بیاید ادامش . 😟